عنوان مقاله تحليلي :تحول توازن قدرت در افغانستان پس از سقوط جمهوریت: خوانشی از ساختار قدرت در امارت اسلامی و چشماندازهای آینده.
چکیده
چهار سال پس از سقوط جمهوری اسلامی افغانستان و روی کار آمدن امارت اسلامی طالبان، ساختار قدرت در کشور دستخوش تحولات عمیق و معناداری شده است. مقاله حاضر با رویکردی تحلیلی و مبتنی بر دادههای سیاسی و امنیتی، به بررسی این تحولات میپردازد. تمرکز اصلی مقاله بر جابهجایی توازن قدرت از حلقه حقانیها در کابل به محوریت قندهار به رهبری ملا هیبتالله آخندزاده است. همچنین به تلاشهای منطقهای و بینالمللی، بهویژه نقش کشورهایی مانند پاکستان و امارات متحده عربی، در بازتعریف معادلات سیاسی افغانستان پرداخته شده و بازگشت چهرههایی چون محمد اشرف غنی و امرالله صالح به عرصه بازیهای ژئوپولیتیکی بررسی میگردد. این نوشتار همچنین به ظهور دوباره نیروهای مخالف نظامی و سیاسی امارت، مانند جبهه مقاومت ملی و رهبران سنتی اقوام، میپردازد و با نگاهی راهبردی، تهدیدهای ناشی از حضور نیروهای نیابتی افراطی و سیاستهای مهاجرتساز قدرتهای منطقهای را مورد تحلیل قرار میدهد.
مقدمه
سقوط جمهوری اسلامی افغانستان در سال ۲۰۲۱ و استقرار مجدد طالبان در کابل، یکی از شگفتآورترین رخدادهای ژئوپولیتیکی دو دهه اخیر در آسیای میانه و جنوب آسیا بود. اگرچه بسیاری از ناظران منطقهای و بینالمللی بر این باور بودند که طالبان با حمایت یکدست پاکستان، بهویژه سازمان استخبارات نظامی آن کشور (ISI)، توانستهاند به قدرت برسند، اما روند تحولات داخلی چهار سال اخیر نشان میدهد که آرایش قدرت درون امارت اسلامی بهتدریج از نفوذ پاکستان فاصله گرفته و بهسوی تمرکز قدرت در قندهار سوق یافته است.
بدنه اصلی
۱. تحکیم قدرت در قندهار و تضعیف محور کابل
پس از تسلط طالبان، نخستین نشانههای نفوذ پاکستان در تعیین کابینه و تقسیم قدرت آشکار بود؛ بهویژه با سفر رئیس استخبارات نظامی آن کشور به کابل. حلقه حقانیها، که سابقه همکاری طولانی با پاکستان دارند، در مرکز قدرت در کابل قرار گرفتند. اما روند تحولات تدریجی نشان داد که این نظم سیاسی ناپایدار است. طی چهار سال اخیر، محور قندهار به رهبری ملا هیبتالله توانست گام به گام نفوذ خود را تقویت کند و حلقه کابل را به حاشیه براند.
نشانههای این تحول در رویدادهای عمومی و دینی، از جمله نماز عید قربان اخیر، بهوضوح قابل مشاهده است؛ جایی که نمایندگان حقانیها غایب بودند، نشانهای از حذف تدریجی آنان از صحنه قدرت. قدرتگیری گلبدین حکمتیار در کابل نیز مهر تأییدی بر تغییر آرایش قدرت در پایتخت و حرکت به سوی یک نظم متمرکز و محافظهکارانهتر است.
۲. شکست استراتژی دوشاخهای درون طالبان: حقانی در برابر قندهار
یکی از سیاستهای پشتپرده درون طالبان، حمایت ضمنی و گاه علنی از سراجالدین حقانی برای مهار قدرت روزافزون ملا هیبتالله و شاخه قندهار بود. اما این استراتژی نهتنها موفق نشد، بلکه به تضعیف بیشتر حقانیها منجر شد. در عمل، تلاشها برای موازنهسازی قدرت میان دو شاخه طالبان، یعنی گروه مستقر در کابل و گروه قندهار، با شکست مواجه شد.
۳. بازگشت کارتهای قدیمی: اشرف غنی و امرالله صالح
در پی ناکامی در مهار قندهار، بازیگران منطقهای مانند امارات متحده عربی، به استفاده مجدد از چهرههایی چون محمد اشرف غنی و امرالله صالح روی آوردهاند. پیام عید غنی که با شعارهای بلندپروازانه درباره “حق مشروعیت” و “امین مردم بودن” همراه بود، نشانهای از بازگشت وی به صحنه ژئوپولیتیک افغانستان، هرچند به صورت رسانهای و محدود، تلقی میشود. این اقدامات نشاندهنده تلاش کشورهای حامی برای بازتعریف نظم سیاسی آینده در افغانستان با استفاده از ابزارهای قدیمی است.
۴. تشدید مخالفتها و احیای جبهات نظامی
در مقابل، نیروهای مخالف طالبان نیز با محوریت جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود، و مشارکت چهرههایی چون عبدالرشید دوستم و محمد محقق، فعالیت خود را شدت بخشیدهاند. شعارهای تند و تهدیدآمیز دوستم درباره تکرار دشت لیلی، و وعدههای آزادیخواهانه محقق، نشانهای از آمادگی برای ورود به مرحلهای جدید از مبارزه مسلحانه است.
۵. ناکارآمدی ساختار امارت و تعمیق بحران انسانی
از درون، کشور درگیر بحرانهای عمیق انسانی از جمله فقر، گرسنگی، و قتلهای سیستماتیک است. این وضعیت نه تنها مشروعیت حکومت را زیر سؤال برده، بلکه زمینهساز نارضایتیهای گسترده در میان اقشار مختلف جامعه شده است.
۶. استفاده از گروههای افراطی به عنوان ارتشهای نیابتی
قدرتهای منطقهای و بینالمللی، برای پیشبرد اهداف ژئوپولیتیکی خود، بهویژه در زمینه تغییر ترکیب جمعیتی و تقسیمات جدید جغرافیایی، از گروههای افراطی به عنوان ارتشهای زمینی ارزانقیمت استفاده میکنند. این سیاست در حال تبدیل شدن به تهدیدی جدی برای ملتهای بومی و ثبات منطقه است.
نتیجهگیری
آنچه امروز افغانستان را در پرتگاه بحرانهای متداوم قرار داده، صرفاً نتیجه سقوط جمهوریت یا قدرتگیری طالبان نیست، بلکه محصول یک سلسله سیاستها و ساختارهای قوممحور، تمامیتخواه و فاقد نظارت ملی است. از زلمی خلیلزاد گرفته تا حامد کرزی، اشرف غنی، و گلبدین حکمتیار، همگی در خلق این وضعیت سهم داشتهاند. بیعدالتی، نبود نظارت ملت، و استمرار حاکمیتهای فردی و قومی، کشور را به سوی نابودی سوق داده است.
تا زمانی که ساختارهای حکومتی در افغانستان بر مبنای عدالت، شایستهسالاری، مشارکت ملی، و نظارت مردم نهادینه نشود، هیچ چشمانداز روشنی برای امنیت، رفاه و ثبات در کشور متصور نیست. در غیر این صورت، افغانستان به سوی یک سیاهچاله سیاسی و اجتماعی پیش خواهد رفت که در آن گناهکار و بیگناه، نخبگان و تودهها، همه یکجا قربانی خواهند شد.
کلیدواژهها: افغانستان، طالبان، توازن قدرت، قندهار، حقانی، اشرف غنی، امارات، پاکستان، جبهه مقاومت، بحران انسانی، ارتشهای نیابتی.
باكمال احترام و حرمت فراوان.
داكتر خالدين ضيائي رئيس انديشكده گفتمان تعليمي ملت افغانستان.
تاريخ : 12-6-2025 م.