پیشگفتار
سیاستهای ایالات متحده در آمریکای لاتین طی سالهای اخیر، بهویژه در دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ، نشاندهنده نوعی بازگشت به «دکترین مونرو» است؛ اما نه در قالب کلاسیک قرن نوزدهمی آن، بلکه با خوانشی جدید که ریشه در رقابت ژئواستراتژیک با چین و روسیه دارد. این یادداشت با بررسی ابعاد تاریخی دکترین مونرو، تحولات ساختاری در نظام بینالملل و جایگاه آمریکای لاتین در رقابت قدرتهای بزرگ، نشان میدهد چگونه دولت ترامپ با طرح ایدهای شبیه «پاکسازی آمریکای لاتین از نفوذ چین» در واقع نسخهای سختگیرانهتر از مونرو را در سیاست خارجی خود بازتولید کرده است.
۱. مقدمه
دکترین مونرو (۱۸۲۳) یکی از قدیمیترین اصول سیاست خارجی آمریکا و نخستین تبیین رسمی از «تقسیمبندی حوزه نفوذ» در نظام بینالملل مدرن به شمار میرود. این دکترین بر این اصل استوار بود که آمریکای لاتین باید خارج از دسترس قدرتهای اروپایی باقی بماند و هرگونه مداخله خارجی تهدیدی علیه امنیت ایالات متحده محسوب شود.
با گذشت نزدیک به دو قرن، بازخوانی مجدد این دکترین در دوره ترامپ ـ هرچند با اهداف و ابزارهای جدید ـ نشان میدهد تغییرات ژئوپلیتیکی جهانی، بهویژه ظهور چین و نقشآفرینی روسیه، ایالات متحده را به موضعی تهاجمیتر و بازدارندهتر در نیمکره غربی سوق داده است.
۲. دکترین مونرو: مرور تاریخی و ابعاد کلاسیک
دکترین مونرو در اصل پاسخی بود به رقابتهای استعمارگرانه اروپا در نیمکره غربی. سه اصل بنیادین این دکترین عبارت بودند از:
- عدم مداخله اروپا در آمریکای لاتین
- پرهیز آمریکا از درگیر شدن در جنگهای اروپا
- تفکیک کامل دو نظام سیاسی (اروپا و آمریکا)
در واقع، مونرو تلاش داشت نیمکره غربی را به «حیات خلوت» آمریکا تبدیل کند. در قرن بیستم، این دکترین پایه مشروعیت دخالتهای متعدد آمریکا در آمریکای لاتین شد؛ از کودتای ۱۹۵۴ گواتمالا گرفته تا نقش در شیلی (۱۹۷۳)، نیکاراگوئه و پاناما.
۳. تغییر ساختار قدرت جهانی و احیای مونرو در قرن ۲۱
از دهه ۲۰۰۰ به بعد، رشد سریع اقتصادی چین، سرمایهگذاریهای گسترده در قالب «کمربند و راه» در آمریکای لاتین، و بازگشت روسیه به عرصه ژئوپلیتیک، موجب تغییر موازنه قدرت در نیمکره غربی شد:
- چین به بزرگترین شریک تجاری بسیاری از کشورهای آمریکای جنوبی بدل شد.
- روسیه روابط نظامی و امنیتی خود را با ونزوئلا، کوبا و نیکاراگوئه تقویت کرد.
- کشورهای منطقه برای نخستین بار پس از جنگ سرد از ساختار تکقطبی فاصله گرفتند.
- این تحولات بهطور طبیعی باعث نگرانی آمریکا و تلاش برای بازتعریف ابزارهای نفوذ شد.
۴. دولت ترامپ و شکلگیری «مونروی جدید»
در دوره ترامپ، مقامات امنیتی آمریکا ـ از جمله جان بولتون ـ بهطور علنی از «بازگشت دکترین مونرو» سخن گفتند. اما تفاوت عمده نسخه ترامپی با نسخه تاریخی مونرو در این بود که:
الف) دشمن اصلی دیگر اروپا نیست، بلکه چین است
ترامپ آشکارا اعلام کرد حضور چین در آمریکای لاتین تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی آمریکا محسوب میشود. چین با خرید خطوط ریلی و بنادر، سرمایهگذاری در استخراج لیتیوم، نفوذ در شبکههای مخابراتی و 5G، و ارائه وامهای کلان، در حال ایجاد پایگاهی ژئواکونومیک در «حیاط خلوت» آمریکا بود.
ب) برخورد با دولتهای مخالف آمریکا شدیدتر و امنیتیتر شد
نمونه بارز آن:
- فشار همهجانبه برای تغییر حکومت مادورو در ونزوئلا
- تهدیدهای آشکار علیه کوبا و نیکاراگوئه
- تحریمهای گسترده برای مهار نفوذ روسیه و چین
- ترامپ این سیاست را «پاکسازی آمریکای لاتین از نفوذ خارجی» نامید که عملاً همان مونرو با رویکردی تهاجمی و امنیتی بود.
ج) تمرکز اصلی: مهار چین در نیمکره غربی
بهجای مدیریت دموکراسی و حقوق بشر، اولویت دولت ترامپ بازگرداندن کنترل ژئوپلیتیک بود.
۵. رقابت ژئواکونومیک: ونزوئلا بهعنوان میدان اصلی
واشنگتن ادعا میکند هدفش «احیای دموکراسی در ونزوئلا» است، اما بررسی واقعیتها نشان میدهد:
- چین بزرگترین سرمایهگذار در بخش انرژی ونزوئلاست.
- روسیه بدهیهای کاراکاس را خریداری و نفوذ نظامی برقرار کرده است.
- ونزوئلا دارای بزرگترین ذخایر نفت جهان است.
- این کشور در طرحهای چین برای امنیت انرژی اهمیت راهبردی دارد.
بنابراین، فشار آمریکا در ونزوئلا بیشتر بر مهار نفوذ چین و روسیه متمرکز است، نه صرفاً تغییر رژیم.
۶. پیامدهای ژئوپلیتیکی «مونروی جدید»
۱. تقویت قطببندی شرق–غرب
در حالی که در قرن نوزدهم مونرو علیه اروپا بود، امروز علیه بلوک شرق جدید (چین ـ روسیه) است. این روند نشانهای از بازگشت به نوعی جنگ سرد جدید است.
۲. افزایش تنش در آمریکای لاتین
دولتهای چپگرا در منطقه این سیاست را دخالتگرانه میدانند و این میتواند:
- موج جدیدی از بیثباتی، تشدید ملیگرایی ضدآمریکایی و تقویت همکاریهای متقابل چین و روسیه را در پی داشته باشد.
۳. تغییر در توازن قدرت جهانی
رقابت در آمریکای لاتین اکنون بخشی از رقابت بزرگتر در سطح جهان است:
- در اروپا، رقابت با ناتو و روسیه
- در آسیا، رقابت با چین در تایوان و ایندوپاسیفیک
- در غرب، رقابت برای کنترل منابع استراتژیک
این نشان میدهد مونرو دیگر صرفاً یک سیاست منطقهای نیست، بلکه بخشی از یک استراتژی جهانی مهار چین است.
۷. نتیجهگیری
آنچه در سیاستهای دولت ترامپ مشاهده شد، بازگشت به دکترین مونرو نه بهعنوان یک اصل تاریخی ثابت بلکه بهعنوان ابزاری ژئوپلیتیکی برای مقابله با تغییر توازن قدرت جهانی است. نسخه ترامپی این دکترین:
تهاجمیتر، امنیتیتر و با انگیزه مهار چین و روسیه طراحی شده است. به بیان دیگر، مونرو از یک سیاست منطقهای به ابزاری برای رقابت ژئواستراتژیک جهانی تبدیل شده و آمریکای لاتین بار دیگر به صحنه تقابل قدرتهای بزرگ بدل شده است.
- دکتر خالدین ضیایی؛ رئیس اندیشکده تعلیمی ملت افغانستان
Download the English text