پاکستان امروز در میانه طوفانی ایستاده است که نه با توپ و تانک، بلکه با جنگهای شناختی، سایبری و روانی هدایت میشود؛ تهدیدهای نسل پنجم و ششم، از تحریک قومیتها تا فشار اقتصادی و حمایت از گروههای نیابتی، همچون سایهای سنگین بر آینده این کشور افتادهاند. اگر اسلامآباد نتواند راهبردی جامع و فوری برای مقابله با این چالشها تدوین کند، خطر فروپاشی تدریجی و تکرار تجربههای تلخ افغانستان و ۱۹۷۱ بیش از هر زمان دیگری واقعی به نظر میرسد.
مقدمه
پاکستان در یکی از پیچیدهترین مقاطع تاریخ معاصر خود قرار دارد. تغییرات ژئوپلیتیکی منطقه، تحول ماهیت جنگها، رقابت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای و ظهور بازیگران غیردولتی، ساختار امنیتی این کشور را در معرض آزمونی سرنوشتساز قرار داده است. جنگهای نسل پنجم (5GW) و نسل ششم (6GW) – شامل عملیات اطلاعاتی، جنگ روانی، نفوذ شبکهای، فروپاشی درونی دولتها، مدیریت ادراکات، تحریک قومی و بهرهگیری از گروههای نیابتی – اکنون عملاً در جغرافیای پاکستان جریان دارد. تجربه افغانستان پس از توافقنامه دوحه و سقوط جمهوریت، نمونهای روشن از آن است که چگونه تغییر الگوی جنگ، بدون نیاز به اشغال نظامی، قادر است ساختار سیاسی یک کشور را درهم بشکند. بر همین اساس، پاکستان نیز با مجموعهای از تهدیدات پیچیده مواجه است که در صورت عدم مدیریت، میتواند به تکرار تجربه ۱۹۷۱ میلادی و حتی شدیدتر از آن منجر شود. این مقاله با تحلیل تهدیدات چندلایه علیه پاکستان، نقش بازیگران منطقهای و فرامنطقهای، آسیبپذیریهای داخلی و سناریوهای محتمل آینده را در چهارچوب علمی بررسی میکند.
جنگ نسل پنجم و ششم: چارچوب نظری تهدید علیه پاکستان
ویژگیهای جنگ نسل پنجم شامل عملیات روانی و اطلاعاتی، تحریک قومیتها و تضادهای هویتی، استفاده از رسانهها و شبکههای اجتماعی، نفوذ ساختاری در نهادهای دولتی، جنگ اقتصادی و تحریمهای غیررسمی و بهرهگیری از گروههای نیابتی است. در جنگ نسل ششم، ترکیب عملیات سایبری، هوش مصنوعی، حملات شبکهای و عملیات شناختی، بیثباتسازی نظام سیاسی بدون شلیک گلوله، مدیریت و هدایت اعتراضات داخلی از بیرون و استفاده از گروههای تروریستی بهعنوان ابزار فشار ژئوپلیتیکی مطرح است. پاکستان عملاً به میدان آزمایش هر دو نسل جنگی جدید تبدیل شده است.
تهدیدهای امنیت داخلی پاکستان
پاکستان با مجموعهای از بازیگران مسلح غیرقانونی مواجه است؛ از جمله تحریک طالبان پاکستان (TTP)، داعش خراسان، لشکر جهنگوی و گروههای تکفیری، شبکههای جداییطلب بلوچ و گروههای مسلح قوممحور در مناطق مرزی. ادامه مماشات یا صلح فریبنده با این گروهها باعث افزایش توان عملیاتی و گسترش مناطق نفوذ آنان شده است. قدرتگیری طالبان در افغانستان نیز اثر موجی بر مناطق پشتوننشین پاکستان برجای گذاشته و گفتمان «پشتونستان بزرگ»، تقویت مشروعیت ایدئولوژیک TTP، افزایش رفتوآمد جنگجویان و همپوشانی قومی و قبیلهای را تشدید کرده است. علاوه بر این، شکافهای قومی – هویتی میان پنجابیها، پشتونها، بلوچها و سندیها یکی از ستونهای اصلی جنگ نسل پنجم علیه پاکستان محسوب میشود.
تهدیدهای ژئوپلیتیکی علیه وحدت سرزمینی پاکستان
سناریوی تقسیم پاکستان شامل بلوچستان بزرگ، پشتونستان بزرگ و پنجابستان مستقل یا تضعیفشده است؛ سناریویی که نخستینبار در دهه ۲۰۰۰ از سوی برخی اتاقهای فکر غربی مطرح شد و اکنون بهصورت تدریجی در قالب جنگ ترکیبی دنبال میشود. هند یکی از بازیگران اصلی جنگ شناختی علیه پاکستان است و دکترین امنیت ملی جدید دهلینو، بیثباتسازی تدریجی پاکستان را بهعنوان محور فشار راهبردی تعریف کرده است.
ابزارهای اصلی هند شامل حمایت از شبکههای تروریستی و رسانهای ضد پاکستان، حمایت از جریانهای قومگرای بلوچ، فشار اقتصادی و دیپلماتیک، همکاری اطلاعاتی با برخی قدرتهای غربی و اسرائیل و مهندسی فضای بینالمللی برای انزوای پاکستان است. پس از خروج آمریکا از افغانستان، سیاست واشنگتن نسبت به پاکستان به سمت «مدیریت مهارکننده» سوق یافته و آمریکا و اسرائیل با هند در موضوع فشار چندلایه علیه پاکستان همسو هستند. این همسویی شامل کنترل توان هستهای پاکستان، محدودسازی نقش این کشور در افغانستان، حمایت از بازیگران مخالف و افزایش فشار در قالب FATF میشود. طالبان افغانستان نیز به جای ایفای نقش یک دولت مسئول، به پناه امن TTP تبدیل شده، از گفتمان پشتونگرایی حمایت کرده، فشار امنیتی بر پاکستان را ابزار چانهزنی قرار داده و روابط نزدیک با هند برقرار کرده است.
آسیبپذیریهای داخلی پاکستان
بحران اقتصادی شامل تورم، بدهی خارجی، کاهش ارزش پول ملی و وابستگی به صندوق بینالمللی پول زمینهساز نارضایتی داخلی و بیثباتی سیاسی شده است. شکاف میان ارتش و جامعه سیاسی، اختلافات داخلی، بیثباتی دولتهای انتخابی و رقابتهای درونسیستمی ظرفیت مقاومت پاکستان در برابر جنگ ترکیبی را کاهش داده است. بحران مشروعیت و تضعیف اعتماد عمومی به نهادهای سیاسی و امنیتی نیز یکی از اهداف اصلی جنگ شناختی علیه پاکستان است.
درسهای افغانستان برای پاکستان
سقوط افغانستان نتیجه اعتماد به توافق صلح فریبنده، نادیده گرفتن تهدید طالبان، فروپاشی تدریجی نهادها، نفوذ شبکهای دشمن و مدیریت ادراکات و عملیات روانی بود. پاکستان اگر دچار توهم صلح با گروههای تروریستی شود، همان مسیر افغانستان را طی خواهد کرد.
توصیههای راهبردی
پاکستان باید سیاست امنیت ملی خود را بازنگری کرده و جنگ نسل پنجم و ششم را تهدیدی وجودی بداند. برخورد قاطع نظامی با TTP و سایر گروههای تروریستی ضروری است. ایجاد جبهه اجتماعی – فکری علیه افراطگرایی بدون اصلاحات آموزشی، بهویژه در مدارس دینی افراطی، و مبارزه همهجانبه با تجزیهطلبان داخلی و خارجی امکانپذیر نیست.
احیای روابط راهبردی با کشورهای منطقه مانند ایران، چین، آسیای مرکزی، ترکیه و عربستان برای تعادل ژئوپلیتیکی پاکستان حیاتی است. تقویت مرزهای کشور با افغانستان و مهار رفتوآمد گروههای تروریستی در کوتاهمدت و مدیریت فشار بر طالبان در میانمدت ضروری است. اصلاحات اقتصادی ساختاری و صادراتمحور نیز بهعنوان سپر دفاعی در برابر جنگ ترکیبی عمل میکند.
نتیجهگیری
پاکستان در معرض یکی از پیچیدهترین تهدیدهای ژئوپلیتیکی دوران معاصر قرار گرفته است. جنگهای نسل پنجم و ششم، ساختارهای داخلی را هدف گرفته و از طریق عملیات روانی، تحریک نفاق قومی، فشار اقتصادی و حمایت از گروههای تروریستی به دنبال فروپاشی تدریجی پاکستان هستند. غفلت یا اعتماد نابجا به صلح فریبنده با بازیگران افراطی و تجزیهطلب میتواند پاکستان را به سرنوشت افغانستان پس از دوحه یا حتی سناریوی ۱۹۷۱ – که منجر به جدایی بنگلادش شد – نزدیک کند.
تنها راه جلوگیری از فروپاشی، اقدام فوری، راهبردی و جامع در تمام سطوح سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فکری است. زمان به سود دشمنان پاکستان حرکت میکند، نه به سود دولت و ملت پاکستان؛ بنابراین هر روز تأخیر، هزینههای اقتصادی، امنیتی و سرزمینی را چندین برابر افزایش خواهد داد. پاکستان هنوز فرصت دارد؛ اما این فرصت محدود و غیرقابل تکرار است.
- دکتر خالدین ضیایی؛ رئیس اندیشکده گفتمان تعلیمی ملت افغانستان
Download the English version of this analysis:
https://www.edthinktank.org/uploads/editor/061047.docx