خط دیورند، میراث استعماری بریتانیا و طولانیترین و پرتنشترین مرز مشترک در جنوب آسیا، بار دیگر به کانون یک بحران ژئوپلیتیکی تبدیل شده است. برخلاف دهههای گذشته که این خط صرفاً محل مناقشات دیپلماتیک بود، امروز با بازگشت طالبان به قدرت در کابل، نهاد دولت-ملت پاکستان مستقیماً به چالش کشیده شده است.
مقامات رسمی طالبان افغانستان با نفی صریح مشروعیت خط دیورند و احیای آرمان تاریخی «پشتونستان بزرگ»، نه تنها مرزهای بینالمللی را انکار میکنند، بلکه عملاً نقشهای جدید و تهدیدآمیز برای تجزیه بخشهای وسیعی از قلمروی پاکستان را روی میز گذاشتهاند. این رویکرد توسعهطلبانه، زنگ خطر را در اسلامآباد به صدا درآورده است.
این تحول، تنها یک نزاع مرزی نیست؛ بلکه نمایانگر یک تغییر پارادایم در سیاست خارجی ایدئولوژیک طالبان است که ثبات داخلی پاکستان را هدف قرار داده است. در شرایطی که پاکستان با یک بحران اقتصادی و سیاسی داخلی عمیق دست و پنجه نرم میکند و همزمان تحت فشار حملات مستمر تحریک طالبان پاکستان (TTP) قرار دارد، همسایه شرقی آن با ابزارهای قومی، قبیلهای و ایدئولوژیک، به تحریک جریانهای جداییطلب در خیبرپختونخوا و بلوچستان میپردازد. این چالش ترکیبی، تهدیدی چند بُعدی است که میتواند پتانسیل تجزیه سرزمینی را در این کشور هستهای منطقه بالا ببرد؛ واقعیتی که یادآور فاجعهی جدایی بنگلادش در سال ۱۹۷۱ است.
مقاله پیش رو با کالبدشکافی ابعاد امنیتی، سیاسی و هویتی این مواضع جدید طالبان، به این پرسش حیاتی پاسخ میدهد: دولت پاکستان در مواجهه با دکترین «پشتونستان بزرگ» چگونه باید سیاستهای بازدارنده و متقابل خود را بازتعریف کند تا از فروپاشی ژئوپلیتیکی جلوگیری کرده و تمامیت ارضی خود را در برابر خطر تشدید منازعات منطقهای حفظ نماید؟ این تحلیل، تهدیدات نوظهور و الگویهای راهبردی ممکن برای مهار این بحران فراگیر را بررسی میکند.
مقدمه: ریشههای بحران و تشدید تنشهای ژئوپلیتیکی
روابط افغانستان و پاکستان همواره یکی از پیچیدهترین و پرتنشترین روابط دوجانبه در جنوب آسیا بوده است. از زمان ترسیم خط دیورند در سال ۱۸۹۳ تا امروز، مسئله مرز مشترک میان دو کشور به عنوان یکی از چالشهای تاریخی و ژئوپلیتیکی باقی مانده است. در سالهای اخیر، با بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان، تنشهای مرزی میان طالبان و اسلامآباد به شکل بیسابقهای افزایش یافته است. تازهترین مواضع رسمی مقامات طالبان در به رسمیت نشناختن خط دیورند و طرح ایده «پشتونستان بزرگ» که شامل بخشهای وسیعی از خاک پاکستان میشود، به مثابه تهدیدی مستقیم علیه تمامیت ارضی، ثبات سیاسی و امنیت ملی پاکستان قلمداد میشود.
این یادداشت با تحلیل ابعاد ژئوپلیتیکی، امنیتی و راهبردی این تحولات، به بررسی چالشها و تهدیدهایی میپردازد که دولت پاکستان در مواجهه با رویکرد جدید طالبان با آن روبهرو است.
تحلیل و کالبدشکافی تهدیدات نوظهور
۱. نفی مشروعیت دیورند: تهدیدی مستقیم علیه تمامیت ارضی پاکستان
اعلام رسمی مقامات طالبان مبنی بر اینکه «افغانستان با همه کشورهای همسایه مرز دارد، اما با پاکستان ندارد» در واقع نفی صریح مرز بینالمللی شناختهشده میان دو کشور است. این موضع نهتنها بر اصل تمامیت ارضی پاکستان خط بطلان میکشد، بلکه مناقشهای تاریخی را که از زمان استقلال پاکستان در سال ۱۹۴۷ تاکنون ادامه داشته، به سطحی بیسابقه از تقابل سیاسی و ایدئولوژیک ارتقا میدهد.
نفی یکجانبه این مرز که توسط جامعه جهانی و نهادهای بینالمللی پذیرفته شده است، میتواند زمینهساز بیثباتی ژئوپلیتیکی در جنوب آسیا و سبب شود تا گروههای قومی پشتون در دو سوی مرز، تحت تأثیر ایدئولوژی قومی و دینی طالبان، خواستار پیوستن به «پشتونستان» شوند.
۲. دکترین «پشتونستان بزرگ»: بستر تقویت جریانهای جداییطلب داخلی
نمایش رسمی نقشه «پشتونستان بزرگ» از سوی طالبان، اقدامی نمادین اما دارای بار ژئوپلیتیکی سنگین است. این نقشه بخشهای پشتوننشین ایالت خیبرپختونخوا، مناطق قبیلهای سابق، و بخشهایی از بلوچستان را شامل میشود. هدف از این طرح، احیای آرمان تاریخی «لوی افغانستان» یا «پشتونستان» است. چنین رویکردی در شرایط فعلی میتواند زمینهساز افزایش تمایلات جداییطلبانه در میان اقوام پشتون و بلوچ در داخل پاکستان شود و با تحریک هدفمند گروههای مسلح فعال در پاکستان، بهویژه «تحریک طالبان پاکستان» (TTP)، امنیت داخلی را به خطر اندازد و پروژه واگرایی ملی را در اسلامآباد تشدید کند.
۳. چشمانداز فرسایش امنیتی: خطر درگیری نظامی در مرزها
اظهارات فرماندهان طالبان مبنی بر اینکه «چه با مذاکره، چه بدون مذاکره» مناطق مورد مناقشه را از پاکستان خواهند گرفت، بیانگر یک سیاست تهاجمی و توسعهطلبانه است. این دیدگاه میتواند منجر به افزایش درگیریهای مرزی، تشدید تنشهای نظامی و فرسایش توان امنیتی پاکستان در مناطق مرزی شود. پاکستان در سالهای اخیر با تهدیدات چندجانبهای چون فعالیت تحریک طالبان پاکستان (TTP)، بیثباتی سیاسی داخلی، بحران اقتصادی، و فشارهای بینالمللی روبهرو بوده است؛ در چنین شرایطی، گشایش یک جبهه جدید تنش با طالبان افغانستان میتواند امنیت ملی این کشور را در معرض بحران امنیتی مضاعف و فراگیر قرار دهد و توان مدیریت بحران این کشور را تحلیل ببرد.
الگوهای مقابله: راهبردهای بازدارندگی مورد نیاز پاکستان
در شرایط کنونی، تحلیلگران منطقهای توصیه میکنند که پاکستان به جای اتکا به دیپلماسی منفعل و گفتوگوهای بینتیجه، رویکردی قاطعانهتر در برابر طالبان در پیش گیرد. نمونههای قابل تأمل در مدیریت تهدیدات فراملی شامل الگوهای زیر است:
- الگوی سرکوب قاطع (روسیه در چچن): سرکوب قاطع گروههای افراطی با هدف جلوگیری از تجزیه سرزمینی.
- الگوی مهار ترکیبی (ترکیه در قبال پ.ک.ک): ترکیب اقدامات نظامی و امنیتی با اصلاحات اجتماعی برای کاهش نفوذ ایدئولوژیک گروههای مسلح.
- الگوی مهار ایدئولوژیک (مصر در برابر اخوانالمسلمین): مهار بنیادگرایی مذهبی از طریق بازتعریف نقش دین در سیاست.
در واقع، تنها از طریق اعمال سیاست بازدارندگی چندوجهی (نظامی، اطلاعاتی، ایدئولوژیک و دیپلماتیک) است که پاکستان میتواند تهدید طالبان را مهار کند.
نتیجهگیری: هشدار بحران ژئوپلیتیکی و ضرورت بازنگری راهبردی
مواضع اخیر طالبان در قبال خط دیورند و طرح ایده «پشتونستان بزرگ» نشانگر چرخشی خطرناک در سیاست خارجی و ایدئولوژیک امارت اسلامی است که تهدیدی مستقیم برای وحدت ملی و تمامیت ارضی پاکستان محسوب میشود. این تحولات نهتنها خطر افزایش درگیریهای مرزی را در پی دارد، بلکه میتواند به تقویت جریانهای جداییطلب و افراطگرا در داخل پاکستان منجر شود.
اسلامآباد اگر نتواند میان سیاستهای ملاحظهکارانهی خود در قبال طالبان و ضرورت حفظ امنیت ملی توازن برقرار کند، ممکن است با بحرانی با ابعاد تاریخی و سرنوشتساز مشابه آنچه در سال ۱۹۷۱ منجر به جدایی بنگلادش شد، مواجه گردد. بنابراین، اتخاذ سیاستی قاطع و هوشمندانه در برابر تهدیدات طالبان، بازنگری در استراتژی افغانستانمحور پاکستان، و همکاری نزدیک با قدرتهای منطقهای برای جلوگیری از فروپاشی ژئوپلیتیکی کشور، از اهمیت حیاتی برخوردار است.
- دکتر خالدین ضیایی؛ رئیس اندیشکده تعلیمی ملت افغانستان