شعار «افغانستان، قبرستان امپراتوریها» بیش از آنکه بیانگر اقتدار تاریخی ما باشد، یک ابزار تسکیندهنده و مبرّا کننده بوده است. این شعار، چشم ما را بر حقیقت بنیادینی بسته است: اینکه افغانستان در هزار سال گذشته، بهخصوص در یک قرن اخیر، صرفاً یک ابزار رقابتی در دست قدرتهای بزرگ بوده و قربانی اصلی این معرکه، نه مهاجمان، بلکه مردم مظلوم خود ما بودهاند.
این نوشته در پی آن است که این توهم تاریخی را بشکند. چگونه ملتی که بالاترین نرخ فقر و مهاجرت را دارد و هنوز به رفاه انسان و تمدن خود با دیده دشمنی مینگرد، میتواند ادعای شکستناپذیری کند؟
این مقاله تلخنوشتی است از حقایق معاصر؛ از فرار یک ارتش مجهز در برابر ده هزار موترسایکلسوار و تبدیل شدن مردم به غنیمت جنگی در سایه تعامل رهبران با امپراتوریها.»
حقیقت تلخی که افغانستان در هزار سال گذشته، بهویژه در یک قرن اخیر، با آن روبهرو بوده، این است که این کشور پیش از آنکه «قبرستان امپراتوریها» باشد، گورستان ملت، اقوام و فرهنگ خود بوده است. افغانستان تنها ابزاری در دست قدرتهای بزرگ برای رقابت بود؛ میدانی که در آن، قربانی شدن ملت و تبدیل شدن سرزمین به گورستان مردم، در طول تاریخ و بهویژه در صد سال اخیر، تسهیل شد.
باید به صراحت گفت ملتی که بیشترین فقر، بالاترین آمار مهاجرت، و شدیدترین جنگهای قومی و زبانی را در تاریخ خود تجربه کرده و هنوز هم به طبقه اناث، فرهنگ فارسی، تمدن انسانی و رفاه عمومی به دیده دشمنی مینگرد، پیش از آنکه مقبره یا گورستان خارجیها باشد، قبرستان مردم خود است.
در حقیقت، ملت افغانستان گورهای خود را به دست خود حفر کرده و آن را با گورهای بیگانگان اشتباه میگیرد. این ملت، شکست تاریخی روند اجتماعی، اقتصادی و امنیتی خود را با شعارهایی چون «ما قهرمان هستیم»، «شکستناپذیریم» و «قبرستان امپراتوریها میباشیم»، تبرئه و تسکین میدهد. در واقع، رهبران معاملهگر، خائن و جاسوس افغانستان در هزار سال گذشته برای خود زندگی ساختند و فرار کردند؛ در حالی که برای پنهان ماندن از محاکمه عدالت و ملت، با شعارهای عوامفریبانه و پرهیاهو، واقعیت تاریخ و حقیقت را بازگو میکنند.
ملت مظلوم و قربانیشده من، پس از خروج ناگهانی نیروهای نظامی آمریکا، با فرار دهها مقام دولتی و صدها هزار نیروی ارتش مجهز، در مقابل تنها ده هزار موترسایکلسوار طالب، به چشم دیدند که چه کسانی افغانستان را گورستان میسازند؛ برای مردمشان یا برای امپراتوری آمریکا. با در نظر داشتن توافقنامه دوحه میان امارت طالبان و آمریکا، به عنوان یک امپراتوری معاصر، دیدیم که مقامات طالب متعهد شدند تمامی افراد مسلح امپراتوری آمریکا در امنیت کامل از کشور خارج شوند.
اما پس از خروج آمریکاییها، بیش از ده میلیون نفر از همشهروندان ما از ترس و وحشت طالبان به کشورهای جهان و بهخصوص همسایهها مهاجر شدند. به چشم خود مشاهده کردیم که بیش از یکصد هزار نفر از مخالفان امارت طالبان قتلعام شده و به صورت محاکمه صحرایی و بدوی اعدام شدند. همچنین، بیش از نیم میلیون نفر از مخالفان امارت به صورت رسمی و غیررسمی زندانی شدند. شاهد کوچ اجباری هزاران فامیل از اقوام بومی کشور بر اساس زبان و فرهنگشان بودیم؛ خانهها و املاکشان یا به آتش کشیده شد یا توسط افراد امارت و قوم طالبان غصب گردید. زنان و دخترانشان یا به ازدواج اجباری مجبور شدند یا در خانههای خود زندانی گردیدند. و متأسفانه، پسران جوان اقوام بومی کشور توسط افراد و مقامات نظامی امارت طالبان به عنوان برده جنسی مورد سوءاستفاده قرار گرفتند. در واقع، افراد و مقامات امارت طالبان با تمامی ملت و اقوام باقیمانده در کشور، همچون غنیمت جنگی و بردگان معاصر معامله میکنند.
پس، افغانستان با حقایق امروزی، پیش از اینکه قبرستان امپراتوریها باشد، گورستان مردم و ملت خود است. افزون بر این، مقامات امارت طالبان هفتگی از کشورهای بزرگ جهان، بهویژه آمریکا، کمکهای مالی نقدی دریافت میکنند تا این سرزمین را به گورستان دائمی و همیشگی مردم خود تبدیل سازند.
در نهایت، باید با صراحت و صداقت به این حقایق تلخ تاریخی اعتراف کنیم. با در نظر گرفتن موارد فوق، نباید اجازه داد که رهبران و مقامات معاملهگر و فراری ما، با سر دادن شعارهای دروغین و عوامفریبانه، خود را از شمشیر عدالت، محاکمه ملت و قضاوت تاریخ در آینده در امان نگه دارند.
- دکتر خالدین ضیایی؛ رئیس اندیشکده تعلیمی ملت افغانستان