ظلم ساختاری، فرسایش تمدنی و ضرورت وحدت ملت‌های فارسی‌زبان در برابر تهدیدات بالقوه امارت طالبان

با گذشت چهار سال از استقرار امارت طالبان، افغانستان با شدیدترین موج حذف فرهنگی، سرکوب سیاسی و فروپاشی هویتی مواجه است؛ وضعیتی که نه‌تنها موجودیت اقوام بومی و فارسی‌زبان کشور را تهدید می‌کند، بلکه امنیت تمدنی و آینده زبانی سراسر حوزه تمدن فارسی را در معرض خطری بی‌سابقه قرار داده و ضرورت یک وحدت راهبردی و فراملّی میان ملت‌های فارسی‌زبان را بیش از هر زمان دیگر حیاتی ساخته است.

چکیده:

تحولات چهار سال اخیر افغانستان و استقرار امارت طالبان، چهره جدیدی از خشونت سیاسی، حذف فرهنگی و انحصار قدرت را در سراسر کشور رقم زده است.
این وضعیت به‌ویژه برای اجتماعات فارسی‌زبان و اقوامی چون تاجیک‌های افغانستان و تاجیکستان، و حتی فارسی‌زبانان ایران و جوامع تاجیکی مقیم ازبکستان پیامدهای عمیق فرهنگی، تمدنی و هویتی مخرب و جبران‌ناپذیر ایجاد کرده است.
این مقاله بر اساس داده‌های میدانی، به‌خصوص عملکرد چهار ساله امارت طالب، و همچنین مطالعات تاریخی و تحلیل‌های ژئوپلیتیکی نشان می‌دهد که استمرار سیاست زمین سوخته امارت طالب در مقابل فرهنگ و اقوام بومی کشور، خطر فروپاشی هویتی، زبانی، اجتماعی و تمدنی را به‌طور واقعی در جوامع بومی به‌خصوص مناطق تاجیک‌نشین تشدید کرده است. بنابراین این امر ضرورت انسجام و پیوند فراملی میان ملت‌های فارسی‌زبان و هم‌تبار تاریخی و تمدنی را اجتناب‌ناپذیر و حیاتی ساخته است.

۱. مقدمه:

افغانستان همواره یکی از مراکز بزرگ تمدنی، زبانی و فرهنگی حوزه زبان فارسی بوده است.
با سقوط نظام جمهوری و تسلط دوباره امارت طالبان بر افغانستان، توازن اجتماعی و بافت فرهنگی این حوزه تمدنی با تهدیدهای بی‌سابقه روبه‌رو شده است.
سیاست‌های عمدی و برنامه‌ریزی شده طالبان در حوزه آموزش، زبان، حقوق زنان، مشارکت اقوام در پروسه سیاسی و تصامیم ملی، و همچنین توزیع قدرت و ثروت، نه تنها یک عقب‌گرد تاریخی بوده، بلکه امارت طالب سیاستی سیستماتیک و ساختاری مبتنی بر حذف فرهنگی و همگون‌سازی اجباری تدوین کرده و برای اجرایی ساختن سیاست زمین سوخته خود در چهار سال اخیر از هیچ تلاشی دریغ نکرده است.

سؤال اصلی این پژوهش آن است که چگونه استمرار وضعیت موجود می‌تواند به فرسایش تمدنی در کل حوزه فرهنگی فارسی‌زبان بینجامد و چرا امروز تشکیل یک وحدت راهبردی میان ملت‌های هم‌فرهنگ و هم‌تبار منطقه ضرورت تاریخی و حیاتی دارد؟

۲. ظلم تاریخی و ساختارهای ستم در افغانستان

۲.۱. حذف هویتی و انکار تنوع فرهنگی

حکومت طالبان برخلاف ساختارهای مدرن حکمرانی، تنوع زبانی و فرهنگی افغانستان را به رسمیت نمی‌شناسد. فارسی‌زبانان، تاجیک‌ها و سایر اقلیت‌ها به‌طور سیستماتیک از سهم خود در قدرت، نهادهای امنیتی، آموزش و مدیریت دولتی کنار گذاشته شده‌اند. این روند بخشی از یک ظلم ساختاری و تاریخی است که اکنون در شکل شدیدتر و رسمی‌تر بازتولید شده است.

۲.۲. محدودیت‌های اجتماعی و فروپاشی نقش زنان

محرومیت زنان از آموزش و کار نه تنها یک بحران حقوق بشری است، بلکه ضربه‌ای جبران‌ناپذیر بر تداوم تمدنی، آموزشی و اقتصادی جوامع فارسی‌زبان در افغانستان وارد می‌کند. جامعه‌ای که نقش زنان را حذف کند، عملاً موتور تولید دانش، فرهنگ و هویت خود را خاموش می‌سازد.

۲.۳. خشونت، سرکوب و تبدیل جوامع مدنی به جوامع خاموش

ترس، فشار امنیتی، سرکوب سیاسی و تهدیدهای فیزیکی سبب شده میلیون‌ها شهروند افغانستان در برابر ظلم جاری سکوت اختیار کنند. این سکوت هرگز به معنای رضایت نیست؛ بلکه پیامد وحشت ساختاری، نبود بدیل سیاسی و انحصار ابزار خشونت توسط طالبان است.

۳. تهدیدات فرامرزی و خطر فروپاشی تمدنی

۳.۱. انتقال بحران از افغانستان به منطقه

ادامه الگوی حکمرانی طالبان پیامدهایی فراتر از مرزهای افغانستان دارد. تاجیکستان، ایران، ازبکستان و حتی پاکستان تحت فشارهای امنیتی، ایدئولوژیک و اجتماعی ناشی از بحران افغانستان قرار دارند. گسترش افراط‌گرایی، مهاجرت ناگزیر و اقتصاد غیررسمی نمونه‌هایی از انتقال این بحران است.

۳.۲. نابودی زبان و میراث فرهنگی

زبان فارسی و فرهنگ ایرانی ـ تاجیکی در افغانستان با تهدیدهای جدی مواجه است:
• حذف فارسی از ساختارهای حکومتی،
• محدودیت‌های آموزشی،
• تغییر نام‌های تاریخی،
• پاک‌سازی نمادهای فرهنگی.

اگر این روند ادامه یابد، افغانستان ـ یکی از سه ستون اصلی حوزه تمدن فارسی ـ ممکن است از این حوزه جدا شده و هویت فرهنگی چند هزارساله آن فرسوده شود.

۳.۳. بحران اقتصادی و استفاده ابزاری از انسان‌ها

انتقال نظام‌مند فقر، بیکاری، کوچ اجباری و تغییرات جمعیتی سبب می‌شود مردم به ابزارهای قدرت تبدیل شوند:
در جنگ‌ها، در ارتباطات خارجی، در معامله‌های سیاسی و حتی در مناسبات اجتماعی و جنسیتی. این وضعیت تهدیدی برای «انسان و کرامت انسانی» در سراسر حوزه تمدن فارسی است.

۴. ضرورت وحدت میان ملت‌های فارسی‌زبان و هم‌تباران

۴.۱. پیوندهای تاریخی و تمدنی

ملت‌های فارسی‌زبان از یک میراث مشترک برخوردارند:
• زبان مشترک،
• ادبیات،
• حافظه اجتماعی،
• تجربه تاریخی،
• جهان‌بینی و اخلاق انسانی مشابه.

این عناصر ظرفیت آن را دارند که به یک پلتفرم وحدت راهبردی تبدیل شوند.

۴.۲. وحدت فرهنگی ـ تمدنی به‌عنوان سپر دفاعی

در برابر تهدیداتی همچون طالبان، افراط‌گرایی، حذف فرهنگی و انزوای هویتی، تشکیل یک شبکه هم‌افزایی تمدنی میان ایران، تاجیکستان، تاجیک‌های افغانستان، فارسی‌زبانان ازبکستان و جوامع مهاجر در اروپا و آمریکای شمالی ضروری است.

۴.۳. الگوی پیشنهادی برای همگرایی

  1. دیپلماسی فرهنگی مشترک میان ایران، تاجیکستان و جوامع تاجیک افغانستان.
  2. تدوین برنامه مشترک صیانت از زبان فارسی در منطقه.
  3. ایجاد نهادهای فکری و علمی فراملی برای پژوهش درباره تهدیدات مشترک.
  4. تقویت رسانه‌های مشترک و شبکه‌های دانشی فارسی‌زبان.
  5. هماهنگی امنیتی و سیاسی کشورهای منطقه در برابر گسترش افراط‌گرایی.

۵. نتیجه‌گیری

افغانستان بیش از چهار سال است که زیر سلطه ساختاری بدوی و افراطی امارت طالب، مبتنی بر حذف فرهنگی، سرکوب سیاسی و زوال تمدنی فارسی قرار گرفته است.
ادامه این وضعیت نه تنها تهدید بالقوه برای مردم افغانستان است، بلکه تهدیدی جدی برای تمام ملت‌های حوزه تمدن فارسی محسوب می‌شود.
اگر ملت‌های فارسی‌زبان و هم‌تبار منطقه به یک وحدت عملی، راهبردی، فرهنگی و تمدنی دست نیابند، پیامدهای این بحران بی‌سابقه و خطرناک می‌تواند در میان‌مدت به فروپاشی هویتی اقوام بومی، زوال زبان و فرهنگ فارسی‌زبانان در منطقه، و در نهایت نابودی میراث چند هزارساله تمدن فارسی بینجامد.

نجات این تمدن نیازمند:
• بصیرت تاریخی،
• همبستگی فرهنگی،
• اقدام جمعی و سازمان‌یافته،
• و دوری از انفعال و سکوت است.

تنها با چنین رویکردی می‌توان از انسانیت، فرهنگ، هویت و تمدن مشترک در برابر تهدیدهای ساختاری امارت طالب دفاع کرد و آینده‌ای امن‌تر و پایدارتر برای خود و ملت‌های منطقه رقم زد.

  • دکتر خالدین ضیایی؛ رئیس اندیشکده گفتمان تعلیمی ملت افغانستان
peg5z