پاکستان در آستانه مرگ و زندگی

پاکستان در شرایطی قرار گرفته که می‌توان آن را مرحله‌ای میان مرگ و زندگی دانست. بحران امنیتی این کشور دیگر صرفاً یک چالش داخلی نیست، بلکه به یک تهدید منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل شده است. افزایش حملات گروه تحریک طالبان پاکستان، تنش‌های فزاینده با رژیم طالبان افغانستان، و فشارهای داخلی بر دولت شهباز شریف، همگی نشان‌دهنده ورود پاکستان به یک مرحله تعیین‌کننده از تاریخ سیاسی و امنیتی‌اش هستند.

در چنین فضایی، هر تصمیم اشتباه می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری داشته باشد. از یک‌سو، دولت با افکار عمومی خشمگین و نگران روبه‌روست، و از سوی دیگر، با گروه‌های مسلحی مواجه است که نه‌تنها از داخل، بلکه از خارج مرزها نیز تغذیه می‌شوند. این وضعیت، نیازمند سیاستی قاطع، چندلایه و مبتنی بر واقعیت‌های میدانی است.

در این میان، زلمی خلیلزاد، دیپلمات پیشین آمریکایی، پیشنهاد کرده است که پاکستان از الگوی توافق‌نامه دوحه میان آمریکا و طالبان افغانستان برای مذاکره با طالبان پاکستانی استفاده کند. این پیشنهاد در ظاهر، راهی برای کاهش خشونت‌ها است، اما در باطن، حامل خطراتی جدی برای ساختار سیاسی و امنیتی پاکستان است. 

تجربه افغانستان نشان داد که چنین توافقی نه‌تنها به صلح پایدار منجر نشد، بلکه به فروپاشی دولت جمهوری و تسلیم کامل ساختار سیاسی به طالبان انجامید.

الگوبرداری از مدل دوحه در پاکستان، به معنای واگذاری اقتدار ملی به گروه‌های افراطی خواهد بود. این روند، نه‌تنها مشروعیت دولت را زیر سؤال می‌برد، بلکه پیام خطرناکی به سایر گروه‌های شبه‌نظامی در منطقه ارسال می‌کند؛ اگر فشار بیاورید، امتیاز می‌گیرید. چنین رویکردی، چرخه‌ای از باج‌دهی و ضعف را به‌وجود می‌آورد که پایان آن، فروپاشی حاکمیت ملی است.

خشونت‌های تحریک طالبان پاکستان دیگر پراکنده نیستند؛ بلکه به شکل جنگ فرسایشی و سازمان‌یافته درآمده‌اند. آمار کشته‌شدن نیروهای امنیتی در مناطق مرزی، به‌ویژه در ایالت خیبرپختونخوا، گویای این واقعیت است. این گروه با استفاده از تاکتیک‌های چریکی، حملات هدفمند و بهره‌گیری از پناهگاه‌های امن در آن‌سوی مرز، توانسته است دامنه نفوذ خود را گسترش دهد.

اسلام‌آباد بارها اعلام کرده که رهبران این گروه از خاک افغانستان فعالیت می‌کنند؛ موضوعی که روابط با طالبان افغانستان را به سطحی بی‌سابقه از تنش رسانده است. در کنار این، اتهام حمایت هند از گروه‌های مخالف پاکستان، بحران امنیتی را به یک جنگ نیابتی چندلایه بدل کرده است. این وضعیت، نیازمند بازنگری فوری در سیاست خارجی و امنیتی پاکستان است.

پیشنهاد مذاکره با تحریک طالبان پاکستان، همان‌گونه که خلیلزاد مطرح کرده، چند ایراد اساسی دارد. نخست آن‌که تجربه توافق دوحه در افغانستان نه‌تنها به صلح نینجامید، بلکه به سقوط دولت و تسلط طالبان انجامید. این تجربه، باید به‌عنوان یک هشدار جدی برای پاکستان تلقی شود، نه یک الگوی قابل‌تکرار.

دوم آن‌که ماهیت تهدید در پاکستان با افغانستان تفاوت دارد. طالبان افغانستان بخشی از ساختار اجتماعی و قومی کشور بودند و در برخی مناطق از حمایت نسبی برخوردار بودند. اما تحریک طالبان پاکستان یک گروه افراطی با هدف تضعیف موجودیت دولت است. مذاکره با چنین گروهی، به معنای مشروعیت‌بخشی به تروریسم و باز کردن دروازه برای نفوذ القاعده و داعش خواهد بود.

در این شرایط، تجربه روسیه در مقابله با افراط‌گرایی در منطقه قفقاز شمالی می‌تواند برای پاکستان آموزنده باشد. دولت روسیه با راهبردی قاطع و بی‌امان، از طریق عملیات‌های نظامی گسترده، اقدامات اطلاعاتی دقیق و هم‌زمان ایجاد سازوکارهای سیاسی برای جذب نیروهای میانه‌رو، توانست موج افراط‌گرایی را مهار کند. این مدل، ترکیبی از قدرت سخت و نرم بود که در نهایت به تثبیت حاکمیت ملی انجامید.

پاکستان نیز می‌تواند با اجرای عملیات‌های هدفمند علیه رهبران افراطی، همکاری اطلاعاتی با کشورهای همسایه برای بستن مرزها، و جذب بخش‌های ناراضی و غیرایدئولوژیک جامعه پشتون، مسیر مشابهی را در پیش گیرد. این اقدامات باید با برنامه‌ریزی دقیق، حمایت مردمی و هماهنگی منطقه‌ای همراه باشد تا از تبدیل‌شدن به یک بحران انسانی جلوگیری شود.

برای خروج از بحران، پاکستان نیازمند راهبردی چندلایه است. نخست، سرکوب سازمان‌یافته گروه‌های تروریستی باید با جدیت ادامه یابد. هیچ‌گونه امتیازدهی یا مذاکره با گروه‌هایی که موجودیت دولت را تهدید می‌کنند، نباید در دستور کار قرار گیرد. دوم، فشار دیپلماتیک بر دولت طالبان افغانستان باید افزایش یابد تا میان روابط با پاکستان و حمایت از شبه‌نظامیان یکی را انتخاب کند.

سوم، جلوگیری از مداخله خارجی از طریق همکاری منطقه‌ای با کشورهایی چون چین، ایران و کشورهای خلیج باید تقویت شود. این همکاری‌ها می‌تواند مانع از سوءاستفاده هند یا دیگر بازیگران خارجی از وضعیت موجود شود. چهارم، تقویت انسجام داخلی و وحدت سیاسی، شرط اساسی برای مقابله با تروریسم است. شکاف‌های حزبی و قومی، بزرگ‌ترین سرمایه برای گروه‌های افراطی خواهند بود.

در نهایت، سیاست مهاجرتی باید بر اساس اطلاعات امنیتی دقیق تنظیم شود. برخورد کلی‌نگر و غیرهدفمند با مهاجران افغان نه‌تنها بی‌اثر است، بلکه می‌تواند نارضایتی انسانی و سیاسی ایجاد کند. سیاست‌گذاری در این حوزه باید با حساسیت، دقت و احترام به کرامت انسانی همراه باشد.

پاکستان امروز بیش از هر زمان دیگر در آستانه یک انتخاب تاریخی قرار دارد. ادامه سیاست‌های مبهم و تسلیم‌پذیر، کشور را در مسیر افغانستانی‌سازی پیش خواهد برد. تنها یک راه برای بقا باقی مانده است: اتخاذ راهبرد قاطع ضدتروریسم، مشابه سیاست روسیه در چچن، همراه با دیپلماسی فعال و بازسازی مشروعیت ملی بر پایه اقتدار قانونی و مشارکت همگانی.

اگر پاکستان می‌خواهد از این بحران مهلك عبور کند، باید با صلابت در برابر افراط‌گرایی بایستد، مرزهای خود را امن سازد و وحدت ملی را به ستون اصلی بقای دولت تبدیل کند. این مسیر دشوار است، اما تنها راهی‌ست که می‌تواند آینده‌ای امن، باثبات و مستقل برای ملت پاکستان رقم بزند.

  • دکتر خالدین ضیایی؛ رئیس اندیشکده تعلیمی ملت افغانستان
peg5z