«دکتر خالدین ضیایی، بنیانگذار اندیشکده تعلیمی ملت افغانستان» افغانستان را کشوری میداند که نه در گذشته مستقل بوده و نه در آینده خواهد بود. به باور او، مرزهای این کشور توسط قدرتهای بیگانه و بدون در نظر گرفتن واقعیتهای قومی و فرهنگی ترسیم شدهاند. این مرزها نه تنها وحدت ملی را تقویت نکردهاند، بلکه به تفرقه و بیاعتمادی میان اقوام دامن زدهاند.
او ملت افغانستان را «تفکیکشده و مخالف یکدیگر» توصیف میکند؛ مردمی که به دلیل تبعیضهای تاریخی، بیعدالتیهای ساختاری و سرکوبهای سیاسی، نتوانستهاند به یک هویت مشترک ملی دست یابند. قانون اساسی کشور نیز از نظر او «مزورانه و بیهویت» است؛ متنی که نه از دل اجماع ملی برخاسته و نه توانسته ساختار حقوقی منسجمی برای همه اقوام فراهم کند.
رهبران افغانستان، به گفته دکتر ضیایی، نه تنها در خدمت مردم نبودهاند، بلکه اغلب مزدور، جاسوس، فراری و بیمسئولیت بودهاند. این چهرهها، به جای دفاع از منافع ملی، در خدمت منافع خارجی عمل کردهاند و با بیتوجهی به دردهای مردم، به بحران مشروعیت سیاسی دامن زدهاند.
در بخش مهمی از یادداشت، دکتر ضیایی به ظلم تاریخی علیه اقوام غیرپشتون اشاره میکند. او مینویسد که در طول تاریخ، حاکمان قوم پشتون به صورت سیستماتیک به حذف، سرکوب و تعرض به هویت اقوام دیگر پرداختهاند؛ روندی که به باور او هنوز هم ادامه دارد. این ادعا، در بستر تاریخی افغانستان، به مواردی چون حذف زبانها و فرهنگهای غیرپشتون، تبعیض در ساختار قدرت، و سرکوب سیاسی اقلیتها اشاره دارد.
حکومت طالبان، در نگاه نویسنده، نهتنها نماینده مردم افغانستان نیست، بلکه نماد استقلال دروغین و تحقیر ملی است. او تأکید میکند که طالبان از طریق توافقنامه دوحه و بندهای پنهانی آن، قدرت را «هدیه» گرفتند، نه از طریق اراده مردم. طبق برخی گزارشها، ایالات متحده در دوره پس از توافق دوحه، هفتهای ۷۸ میلیون دلار به افغانستان تحت حاکمیت طالبان کمک مالی کرده است. این کمکها، به گفته دکتر ضیایی، نه برای رفاه مردم، بلکه برای تثبیت قدرت طالبان و تقویت گروههای تروریستی بوده است.
او با لحنی استعاری مینویسد: «کنترل آسمان در دست آمریکا است، و زمین در دست ۳۲ گروه تروریستی» این جمله، تصویری از حاکمیتی دوپاره ارائه میدهد؛ جایی که نه دولت مرکزی، نه مردم، و نه نهادهای مدنی، هیچکدام اختیار واقعی بر سرنوشت کشور ندارند. طالبان نیز، بهجای خدمت به مردم، آنان را «بردگان معاصر و غنیمت جنگی» میدانند و از هیچ نوع ظلمی در برابر مردم دریغ نمیکنند.
یادداشت دکتر خالدین ضیایی، فراتر از یک نقد سیاسی، دعوتی است به بازاندیشی در مفهوم استقلال افغانستان. او با اتکا به شواهد تاریخی، سیاسی و اقتصادی، نشان میدهد که استقلال این کشور نهتنها تحقق نیافته، بلکه به ابزاری برای فریب افکار عمومی و تثبیت سلطه بیگانگان تبدیل شده است. در چنین شرایطی، سخن گفتن از اقتدار ملی، بهویژه از سوی رهبران فراری و متعصب گذشته، چیزی جز تکرار یک دروغ تاریخی نیست.
دیدگاه خود را بنویسید